"خوابیدن"

اکثر مردم می خوابن تا تجدید قوا کنن و خوابیدن براشون منبع انرژی و ارامش هستش به طور کلی هم

خواب برای این هست که مغز چند ساعتی استراحت و کنه از دنیا بیرون رها بشه ولی

برای من این جوری نیست.

برای من خوابیدن یکی از بزرگترین مشکلاته

چیزی که تقریبا نصف زندگیم ازش فرار کردم

تمام روز خودم سرگرم می کنم و سعی می کنم به چیزی فکر نکنم و شبا دقیقا از لحظه ای که می رم تو تخت تمام اون چیزیایی که ازشون فرار می کردم یه دفعه هجوم میارن سمتم

فکر کردن ...یعنی شبا انقد فکر می کنم که از یه جایی به بعد دیگه مغزم نمی کشه و بیهوش میشم البته به سختی

و وقتی خواب میرم چی؟؟فقط کابوس می بینم

کابوس دیدن خیلی وحشتناک  حتی تو خوابت هم آرامش نداری و وقتی بعد از 5 یا 6 ساعت بیدار میشی

احساس می کنی که از زیر تریلی در اومدی

خیلا هستن که برعکس منن ادمای با ارامشی شاید نباشن ولی وقتی سرشون به بالشت میرسه در جا خوابشون میبره و یکی از راه های فرار از مشکلات روزمره شون خوابیدنو واقعا به این جور ادما حسودیم میشه

یکی از عوارض این مشکل گودی و سیاهی زیر چشماست که همیشه باید بخاطرشون به دیگران جواب گو باشی

در صورتی که هیچ جوابی برای شون نداری.

اخه چطور کنن؟؟به نظر تون درک می کنن اینکه ساعت ده یازده بری تو رختخواب ولی تا ساعت های  دو سه فقط از این پهلو به اون پهلو جا به جا شی یعنی چی؟وقتی هم که خواب بری انقد کابوس ببینی که وقتی از خواب بیدار میشی خستگیت دوبرابره شده یعنی چی؟

واقعا چرا یه بچه به سن من باید انقد درگیری فکری داشته باشه که حتی نتونه بخوابه؟چرا؟

امیدوارم روزی برسه که منم بتونم راحت بگیرم بخوابم

 

_شما چی؟ایا تا به حال زمانی بوده که انجام دادن معمولی ترین کارای روزمره براتون عذاب بوده باشه؟